نویسنده | ویلیام شکسپیر |
گفتار مترجم:
چرا تراژدی اتللو پس از گذشت سال ها با وجود کهنگی و آهنگ شکوهمند زبان و نیز آن همه دگرگونی که در اخلاق مردم و در نحوة تلقی شان از وظایف زناشویی پدید آمده تا به این حد زنده است؟ ارزش انسانی این اثر در چیست که هنوز آن را نه تنها پذیرفتنی بلکه مانند خود زندگی حتمی و ضروری می سازد؟
ظاهرا علت آن است که شکسپیر، بی آنکه تأکید خاصی روا دارد و از حدود یکی دو اشارة ضمنی که بسیار زود از آن می گذرد فراتر رود، گره حوادث را در جایی قرار داده که نقطه فاجعه را طبعا در خود می پروراند. ریشه سرنوشت تلخ سردار مغربی و همسر جوان و اشراف زاده اش را همان در پیوند این دو باید جست که پیوندی است از دو سو خلاف عادت… زن و مردی از دو نژاد مختلف، یکی تازه شکفته و دیگری سالمند… و ناچار ضعفی در خود نهفته دارد که از رخنه آن دمدمه هر بدخواه و وسوسه هر اندیشه ناروا مجال نفوذ می یابد. از همین راه است که دیو حسد بر دلی سرشار از محبت چیره میگردد و دستی که جز نوازش نمی دانست گلویی نازپرورده را چنان می فشارد که راه نفس بر او می بندد. در این میان زودباوری «اتلو» با فریبکاری «یاگو» یا صفای جان بی خبر «دسد مونا» که همچون فرشتگان حتی گمان بدی بر کسی نمی برد البته نقشی دارد.
نظری درباره این کتاب دارید ؟