نویسنده | جورج لوکاچ |
مترجم | رضا رضایی |
ناشر | ماهی |
صفحات | 288 |
اندازه کتاب | 14*21/ جلد نرم |
پیش گفتار مترجم:
جان و صورت لحنی پراحساس و گاهی شاعرانه دارد و در صفحات آن غلیان شور و سودا مشهود است. خط کلی در همهی جستارها جستوجوی «صورت» برای «جان» یافتن است یا شوق «جان» و برای «صورت» یافتن.
لوكاچ می گوید که در نوع واقعیت جان وجود دارد: یکی زندگی و دیگری زیستن، که هر دو فعلیت دارند اما نمی توانند همزمان و با هم فعلیت داشته باشند. پس وسیلهی بیان نیز دو نوع است. شاعر (یا هنرمند یا پدیدآورندهی اثر هنری) در «صورت» میزید و نقاد یا جستار نویس در طلب «صورت» است.
نقاد از تجربه هایی سخن می گوید که با «صورت» یا «ژست» قابل بیان نیستند اما در شوق بیان هستند. نقاد صورتها را تجربه می کند و لحظهی سرنوشت ساز او لحظه ای است که چیزها صورت کسب کنند. این لحظهی یکی شدن جان و صورت است. نقاد چیزی ندارد عرضه کند جز شرح شعر دیگران، اما به تجاهل خود را با این وضعیت انطباق می دهد و بر جنبه های مختلف «جان » تأکید می کند. نقاد از زندگی تجربی فراتر می رود و به مثالها نزدیک می شود.
لوكاچ که خود نقاد است و می خواهد به مثال های افلاطونی چیزها نزدیک شود، وقتی از «جستاره» به عنوان «اثر هنری» یاد می کند – یا لااقل مدعی آن می شود – عملا به همان شاعران یا پدید آورندگانی بدل می شود که خودش می گوید در «صورت» می زیند. تفاوت در این است که نقاد وانمود می کند دربارهی شاعر و دیگران می نویسد اما شاعر به چنین وانمودی نیاز ندارد.
جستارهای لوكاچ را در کتاب حاضر با این دیدگاه می توان قرائت کرد که او دارد از طریق بیان زندگی دیگران («صورت») به زیستن خود صورت می بخشد («جان»). او در تقلای خود برای بیان کردن «شاعر» ، در تقلای کسب صورت به قصد بیان کردن خویش است. اما زندگی هنگامی «صورت» کسب می کند که « انجماد» پیدا کند – در «ژست»، «زیستن»، «انزوا»٬ «شوق»، «لحظه» و غیره – که همگی نمودهای بیان (صورت) هستند.
در شعری از شارل بودلر با عنوان «زیبایی»، مظهر زیبایی به ما چنین می گوید: «زیبایم، ای فانیان! چون رؤیایی سنگی»، و این زیبایی ایستا و پیکره وار همان بتی است که ساکن و گنگ و کور است اما پرستیده می شود.
آری «زیستن زندگی» با «خود زندگی» فاصله دارد. «جان» از «صورت»، فاصله دارد جان در شوق کسب صورت است.
اصل از نظر لوكاچ «صورت»، است و شوق او در جست و جوی صورت باید ارضا نشده بماند، زیرا همان طور که خودش گفته است، ارضای شوق پایان شوق است.
جان و صورت کتابی است زیبا (قطعه ای از آن را توماس مان در «مرگ در ونیز» آورده است)، و سوای ارزش های هنری و نظری، فی نفسه به عنوان نوشتهای پر شور و احساس و تأثیرگذار مطرح است. امیدوارم مترجم در انتقال این شور و معنا بیراهه نرفته باشد.
رضا رضایی
بهار 1382
…………………………
فهرست:
پیش گفتار مترجم
– درباره ی ماهیت و صورت جستار
نامه به لئو پوپر
– افلاطون گرایی، شعر و صورت
دربارهی رودولف كاسنر
– تزلزل صورت در برابر زندگی
دربارهی سورن کیرگگور و رگینه اولسن
– دربارهی فلسفه ی رمانتیک زندگی
دربارهی نوواليس
– شیوه ی زندگی بورژوایی و هنر برای هنر
دربارهی تئودور اشتورم
– انزوای جدید و شعر آن
دربارهی اشتفان گئورگه
– شوق و صورت
دربارهی شارل - لویی فیلیپ
– لحظه و صورت
دربارهی ریشارد بر – هوفمان
– غنا، آشوب و صورت
گفت و گویی دربارهی لارنس استرن
– متافیزیک تراژدی
درباره ی پاول ارنست
نمایه
منابع و مراجع
نظری درباره این کتاب دارید ؟