نویسنده | حسن ارفع |
صفحات | 572+12 |
فهرست:
سخن مترجم
پیش گفتار
سپاسگزاری
مقدمه قرن گذشته
بخش اول
قبل از جنگ اول جهانی در اروپا و ایران
دوران آخرین شاهان قاجار
(۱۲۷۵ – ۱۲۹۸)
فصل 1 کودکی و جوانی
فصل 2 امپراتوری عثمانی
فصل 3 نخستین دیدار از ایران
فصل 4 سالهای جنگ
بخش دوم
ایران در عصر رضاشاه پهلوی
تجددگرایی
(۱۲۹۷ – ۱۳۲۰)
فصل 5 پس از جنگ جهانی تا کودتا
فصل 6 لشکرکشی علیه ایلات
فصل 7 سفر از میان ترکیه
فصل 8 ازدواج من و بالهی روسی دیا گیلف
فصل 9 عملیات نظامی در ترکمن صحرا
فصل 10 وابستهی نظامی در لندن
فصل 11 عملیات نظامی در کردستان و لرستان
فصل 12 دانشکدهی ستاد و ارتش ایران
فصل 13 آتاتورک و رضاشاه. بلوچستان
فصل 14 رضاشاه و ایران
بخش سوم
ایران در دوران جنگ جهانی دوم
رکود
(۱۳۲۰ – ۱۳۲۵)
فصل 15 تأثیر جنگ بر ایران
فصل 16 ایران در اشغال بیگانگان
فصل 17 اقدامات من در مقام ریاست ستاد کل ارتش
فصل 18دستگیری و زندانی شدن من
بخش چهارم
ایران معاصر و محمدرضاشاه
توسعه و پیشرفت در میان مبارزات و آشوبها
(۱۳۲۵ – ۱۳۴۲)
فصل 19 ایران پس از جنگ
فصل 20 مصدق و بعد
فصل 21 سفیر ایران در ترکیه و پاکستان
فصل 22 دو سال آخر
ضمیمه: اوضاع نواحی ایل نشین و حوزههای خارج از نظارت دولت مرکزی در سال ۱۲۹۹
نمایه
……………………………………
مقدمه:
قرن گذشته
ساختار و نهادهای سیاسی ایران در آغاز قرن نوزدهم تفاوت چندانی با دوران پادشاهان صفوی نداشت که از 907 تا 1148 هجری قمری بر کشور حکومت می کردند. تا شروع جنگ جهانی اول و ظهور رضاشاه نیز تغییرات ناچیزی رخ داده بود.
نظام اداری متمرکزی وجود نداشت و حکومت شهرها و ولایات در دست حکمرانانی بود که بعضیشان آن را به ارث برده بودند و برخی دیگر را از پایتخت میفرستادند. تنها چیزی که اقتدار مطلق و مستبدانهی ایشان را محدود میکرد اقتدار مطلق تر و مستبدانهتر پادشاه در تهران بود. خصوصا اغلب نواحی مرزی تحت حکومت موروثي بزرگان و رؤسای محلی بود که گرچه خود را سرسپردهی شاهنشاه میخواندند، عملا مستقل بودند، برای خود دمودستگاهی داشتند و قشون منظم یا نامنظمی که پیش از آنکه با قبایل غارتگر و راهزنان بیابانگرد دربیفتد، جلو نیروهای شاه در میآمد. این رؤسای محلی حتی در مکاتباتشان با حکومت مرکزی و دولتهای خارجی همچنان سخن میگفتند که گویی به راستی مستقلند. اینان همان خانها، امیران، سرداران یا والیانی بودند که در آذربایجان، کردستان، لرستان، خوزستان، فارس، بلوچستان، خراسان و مازندران حکم میراندند، نیز در بخشهایی از قفقاز که پیش از انضمام به خاک روسیه متعلق به ایران بود.
ناحیهی شمال رود ارس، که گاه اران و گاه مغان و شروان خوانده می شد٬ از نه خاننشین یا خانات نیمه مستقل تشکیل شده بود: قبه ( قوبا)، باکو، شکی، شروان، تالش، گنجه، قره باغ، نخجوان و ایروان. هفت خان نشین اول در ۱۸۱۳ (۱۲۲۷ قمری) و دو تای آخر در ۱۸۲۸ (۱۲۴۳ قمری) از ایران جدا شد. پس از انقلاب ۱۹۱۷٬ این نواحی را آذربایجان روسیه (در زمان تالیف این کتاب شوروی) نامیدند، گرچه آذربایجان واقعی همیشه به ایالت جنوب رود ارس منحصر بوده است.
طی جنگ سالهای ۱۸۲۶ – ۱۸۲۸ (۱۲۴۱-۱۲۴۳ ق)، خان ایروان که به شاه ایران وفادار بود، پس از مقاومتی طولانی سرانجام شکست خورد و به ناچار تسلیم شد. صدراعظم او، ميرزا ابراهيم، که به خردمندی و تدین و مهربانی شهرت داشت، کوتاه زمانی پس از ورود روسها، در ایروان از دنیا رفت. پسرش حسن که نمی خواست در سرزمینی پایمال بیگانگان زندگی کند، به مناطقی که جزو خاک ایران بود مهاجرت کرد. به همین سبب، مقامات روس حکم به ضبط و مصادرهی همهی املاک و داراییهایش دادند. او در تبریز سکنی گزید، همان جا ازدواج کرد و صاحب هفت فرزند شد. سه پسر و چهار دختر، رضا، سر ارشد او و پدر من، در حوالی سال ۱۲۶۱ قمری به دنیا آمد.
حسن که بعدها به سبب آموختههایش در باب قرآن و دیگر کتب دینی لقب شیخ یافت، کسب و کار مختصری به راه انداخت و مشغول تجارت کتان و ابریشم شد. از این راه پولی در آورد و قطعه زمینی در ساحل رود آجی چای خرید. خانهای بنا کرد و حمامی عمومی و مغازهای. سپس به حج مشرف شد و دخترانش را شوهر داد. هر سه دامادش تاجر بودند. یکیشان برای تجارت به رشت رفت، دیگری راهی قسطنطنيه ( استانبول) شد و سومی در تبریز ماند.
آنگاه بخت از او رویگردان شد. در سال ۱۲۸۰ قمری، طغیان بنیان کن رودخانهی آجی چای خانه، مغازه و حمامش را ویران کرد. اگر دامادهایش به یاریاش نمیآمدند خود و خانوادهاش به روز سیاه مینشستند.
در این میان رضا بزرگ شد و بالید. پدرش قصد داشت او را به یکی از حوزههای علمیه بفرستد تا به کسوت روحانیت درآید. اما خود رضا میلی به این کار نداشت و همیشه رؤیای کارمندی دولت را در سر میپروراند. رضا پسری مطيع و سر به راه بود و نمیتوانست برخلاف خواست پدرش عمل کند، اما مقدر بود مصیبتی که دامن خانواده را گرفت بر زندگی او تأثیر گذارد و به او مجال دهد به دنبال شغل محبوبش برود.
نظری درباره این کتاب دارید ؟