نویسنده | اسلاوی ژیژک |
مترجم | فتاح محمدی |
ناشر | هزاره سوم |
صفحات | 320 |
اندازه کتاب | 14*21/ جلد نرم |
مقدمه:
بیائید کمی خودمان را مغزشوئی کنیم.
سال 2000، یکصدمین سالگرد انتشار تفسیر رویاهای فروپا، همراه شد با موج جدیدی از هوراهای پیروزمندانه در مرگ روان کاوی: با پیشرفت های جدید در علوم مربوط به مغز، روان کاوی به خاک سپرده شده است آن هم در جایی که همیشه بدان تعلق داشت، یعنی در انباری خرت و پرت جست و جوی متحجرانه ی پیش علمی در پی معانی پنهان، و در کنار اعتراف گیرندگان مسیحی و تعبیر کنندگان خواب.
به گفته ی تاد دافرسنه٬ هیچ چهره ای در تاریخ اندیشه ی انسان نمی توان یافت که بیش (از فروید) نسبت به همه ی بنیادهای آن بر خطا بوده باشد – برخی اضافه خواهند کرد، به استثنای مارکس. تنها می شد انتظار داشت که در سال 2005 به دنبال کتاب بدنامی که تحت عنوان کتاب سياه کمونیزم منتشر شد تا فهرستی از جنایات کمونیست ها ارائه کند، کتاب سياه روانکاوی، که همه ی اشتباهات نظری و حقه بازی های کلینیکی روان کاوی را فهرست می کرد، به بازار بیاید. این شیوه ی منفی، دست کم، همبستگی عمیق بین مارکسیزم و روان کاوی را در معرض دید همگان قرار می دهد.
حقیقتی در این نطق خاکسپاری هست. یک قرن پیش، فروید، برای اینکه دستاورد خود در خصوص کشف ناخوداگاه را در بطن تاریخ اروپای مدرن جای دهد، ایدهی سه سرافکندگی پشت سر هم انسان، به قول خودش سه «بیماری نارسیسیستی»، را بسط داد. نخست کوپرنیک نشان داد که زمین به دور خورشید می چرخد، و بدین ترتیب ما انسان ها را از جایگاه مرکزی در کائنات محروم کرد. سپس داروین ظهور ما از بطن یک تطور با جهش کور را به اثبات رساند، و جایگاه والانی را که در میان موجودات زنده داشتیم از ما گرفت. سرانجام، وقتی فروید نقش مسلط ناخودآگاه در فرایندهای روانی را آشکار ساخت، معلوم شد که خود یا ایگوی ما حتی در خانه ی خودش هم حکمروا نیست. امروز، یک قرن بعد، تصویری که در برابر مان ظاهر می شود بسی بی روح تر است: به نظر می رسد آخرین پیشرفت های علمی مجموعه ی پر و پیمانی از سرافکندگی های دیگر را بر آن تصویر نارسیسیستی از انسان بار می کنند: ذهن ما خود چیزی جز یک ماشین محاسبه، که داده ها را فرآوری می کند، نیست؛ احساس ما از آزادی و خودآئینی توهمی است که این ماشین در کاربر ایجاد می کند. در پرتو علوم مغزی امروز، به نظر می رسد خود روان کاوی، نه تنها برانداز نیست، بلکه بیشتر تعلق دارد به آن حوزهی اومانیستی سنتی که در شرف تن دادن به آخرین سرافکندگی ها است.
نظری درباره این کتاب دارید ؟